سفری یکماه به شمال
کارهای حسین جان در یازده ماهگی +عکس
سلام عزیز مامان روز ب روز بزرگتر میشی و وقت بیشتر باید برای شما بزارم و برای همین وقت نمیکنم تو وبلاگت برات چیزی بنویسم با مبل و دیوار و ... خیلی راحت و سریع حرکت میکنی با هر اسباب بازی خودت رو مشغول میکنی و اینکه عزیزم بابا رو راحت میگی البته اب و هر چیزی رو که بخوای با دست اشاره میدی وقتی میخام ببرم بشورمت خودت پریز رو میزنی و روشن میکنی کلان تقلید خیلی خوب بلدی این ماه ماه رمضان بود و بابایی باید میرفت دادگاه ساری و ما ده روزی اونجا بودیم برای من خیلی سخت بود مخصوصا رو غذا باهات مشکل داشتم هم نگهداری تو هم دهن روزه هم درست کردن غذا واقعا دست تنها بودم خانواده بابایی فقط دوستت دارن ولی عملان هیچ کاری نمیکردن ک من یکم راحت باشم بگذریم بعد...
نویسنده :
مامان
16:31
با شروع ماه رمضان ماهم راهی شمال شدیم
ده ماهگی حسین اقا
عزیزم درست یازده خرداد شما نیم دقیقه سرپا ایستادی عزیزم یک عالمه دوستت دارم الان خیلی بامزه شدی
نویسنده :
مامان
13:20